کبری آسوپا
اینجا تهران، حوالی سفارت انگلیس
اول شهریور ۹۴، ساعت ۵ بعد از ظهر
دور تا دور میدان فردوسی را ماشین های نیرو انتظامی پر کرده اند، بی فاصله ای. گارد ویژه هم در بخش جنوبی میدان دیده می شود که وقتی می فهمند می خواهم از آنجا وارد خیابان فردوسی شوم، اجازه نمی دهند؛ خیابان فردوسی را بسته اند کامل.
می بینم ده دختر جوان را از خیابان فردوسی به بیرون هدایت می کنند؛ دخترها فریاد می زنند مرگ بر انگلیس…
در شلوغی و با بی تفاوتی از بین نیروهای گارد ویژه که نمی دانم چرا، اما مشغول داد و فریاد هستند، رد می شوم…
می بینم پسر جوانی را نیرو انتظامی گرفته، سه مأمور آقا و یک مامور خانم همراهی اش می کنند. مامور خانم می گوید خودت را به دردسر انداختی، حالا دوربینت را نمی دهند… پسرک تی شرت قرمز پوشیده، لابد خبرنگار است، به تجمع کنندگان نمی خورد.
می بینم عکاسی را که قبلا همکارم بوده، صدایش می کنم و می پرسم. می گوید تازه موفق شده دوربینش را پس بگیرد. می گوید اصلا تجمع شکل نگرفت، از همان اول شروع کردن پراکنده کردن…
می بینم دو طرف و وسط خیابان پر از گارد ویژه است…
کمی مانده به خیابان نوفل لوشاتو جمعیت نیرو انتظامی به شدتی تعجب برانگیز زیاد است. دیگر اجازه ی تردد نمی دهند…
با چند نفری حرف می زنم. یکی می ترسد حرف بزند. می گوید چی؟ کجا؟ مگه تجمع بوده؟! یکی می گوید اصلا شما کی هستی! کارت خبرنگاری ام خیال جوان را راحت می کند… می گویند پسرها را دستگیر کرده و برده اند…
کلی کوچه پس کوچه رد می کنم تا خیابان های بسته و نرده کشی شده را رد کنم و به خیابان جمهوری برسم. همه جا ماشین ها و گارد ویژه ی نیروی انتظامی هست… تعداد ماموران خانم هم قابل توجه است… مگر قرار بود چند دانشجو اینجا جمع شوند؟
می بینم توی پس کوچه ها جمع های سه چهار نفره ی دانشجوها را…
حرف می زنم؛ کتک خورده اند از نیرو انتظامی… همه دیده اند که تعدادی از پسرها را دستگیر کرده و برده اند… خانمی که همسرش کتک خورده، می گوید سمت تجمع خانم ها هم حمله کردند، ما فرار کردیم! توی دلم می گویم مرگ نه، لعنت خدا بر انگلیس…
از کوچه پس کوچه ها می رسم منوچهری و جلوی سفارت. لباس شخصی ها و نیروهای گارد آنقدر تعدادشان زیاد است که خودشان قدر چند تا تجمع دانشجویی هستند! اما دانشجوها را پراکنده کرده اند؛ هیچکس نیست… ایستادنم به چند ثانیه نرسیده، دستم را سایه بان کردم و نگاه می کنم ببینم چه خبر است. یکی از لباس شخصی ها می گوید خانم وانستا! انگار مثلا نگاه منم دیوار سفارت را خراب می کند! یا عامل انتحاری ام، قرار است خودم را بکوبم به دیوار سفارت 🙂
واقعا برای یک تجمع کوچک دانشجویی این قشون کشی لازم بود؟ حالا شورای تامین استان لابد خوشحال است که امنیت سفارت انگلیس تامین شده است؛ اما خوشحالی وقتی بود که در کنار تامین امنیت سفارت انگلیس که وظیفه ی ماست، امنیت دانشجویان هم تامین می شد. اینکه می زنید و می برید، اسمش تامین امنیت نیست؛ ما به آن چیز دیگری می گوییم…




