محمدحسین حیدری
برای محسن چاوشی پس از خلق «او» به درستی که باید بیشتر از همیشه دلواپس بود. بدون تعارف، در متنی که پای «او» وسط باشد، سخن گفتن از هر ترانه سیاسی و اعتراضی دیگری تلف کردن وقت است. انگار که حتی رعد و برق «ابراهیم» هم مقدمهای است بر «او».
نقش آفرینی جامع و مانع در تراز «امر سیاسی» از طریق ترسیم «او» به مثابه «پیشوای وضع موعود»، معنایی ندارد الّا عبور از مهمترین خطوط قرمز و اعلام جنگ به طبقه ممتاز و موذی. چاوشی از این حیث هم در میان هنرمندان معاصر ایران بینظیر است اما به هر حال تجربه موزیسینهای بینالمللی که از مواضعی دیگر به جنگ «طبقه ممتاز» رفتهاند، پیش چشم است.
الیگارشی حاکم بر فرهنگ و استانداردهای دیکته شده بر محیط هنر، هرگز نمیپذیرد که موزیسینی در تراز و موقعیت محسن چاوشی (از نظر هنر، گستره مخاطب و تعیینکنندگی) در هیأت «درویشِ علی (ع)»، خوی و روی موعود را تصویر کند، در قالب قصیده به جای ستایشهای قابل تحمل و خنثی از «او»، در هر بیت خبری دهد که عنقریب چنین در راه است و چنان، طلب اذن برای دریدن سینه مستکبران را در گوش شهر فریاد بزند، از آن پوزخندهای زهرماری بزند و به گیتار الکتریک آنطور مجال جولان دهد. یا الف را شرح دهد و علیه «کبر» بخواند و به شیطانش تشبیه کند، وسط دعوا نرخ تعیین کند و برای تاجگذاری «او» در این «ولوله بازار»، قیمتِ «حقالقدم» را «جان» قرار دهد.
رویارویی مهشید با محسن، چیزی نیست جز پاچهگیری یک گفتمان شکست خورده، زمینگیر و مُرده در ساحت هنر از منظومهای تازه نفس که به پرواز درآمده و اوج گرفته. فهم دینامیک چاوشی از «وضع موجود» و «مبارزه» برای رسیدن به «وضع موعود» به اندازه خود «وضع موجود» پیچیده و عمیق است. در نقطه مقابل، علیرغم پیچیدهتر شدن «وضع موجود» به صورت مستمر و تصاعدی، درک پارتیزانهای حاضر در «سنگر کاباره» هیچ تغییری نکرده و چه بسا عقب هم رفته. برای همین است که کنشها و مضامین سیاسیشان مضحک و ابلهانه به نظر میآید و به انسجام نمیرسد.