محمدحسین حیدری
«جبهه کاباره» با وجود چند دهه زندگی در جهان آزاد، هنوز هم مبتنی بر ژنتیک استبدادزده خویش، دست و پا میزند و در برابر فراگیری فرهنگ دمکراتیک، همچنان با همه وجود مقاومت میکند. تا آنجا که اراده میورزد به عنوان همدست «ارشاد»، از همان لسآنجلس مضامین چاوشی را ممیزی کند. خوش اشتها هم هست و از قضا طلبه سانسور علی (ع) و ذوالفقار است. چرا؟! چون با حقیقت، نسبتِ بیواسطه برقرار نمیکند، دریافتش از علی (ع) عبارت است از یک اسم که لقلقه زبان «قدرت» و «ساختار» است و به همین خاطر نفی علی (ع) باید لقلقه زبان مخالفان باشد ولو اینکه الحق مع علی و علی مع الحق.
همسر ابراهیم حامدی به جای «شریعت چاوشی»، با «طریقت چاوشی» درافتاد، به همین خاطر است که «خانقاه هنر» لاجرم سیلی تاریخیاش را از آستین چاوشی درآورد و بر صورت «کاباره» نواخت. اگر به «امیر بیگزند» و «طریقت هنر» و «هنر طریقت» جسارت نمیکردند، «خالق ابراهیم» با ذوالفقار قلم این چنین فرقشان را نمیشکافت.
بستر این نزاع برای روایت پدیده چاوشی البته که تنگ و دست و پا گیر است. چاوشی علیرغم انزواطلبی و گوشهگیری از وجوهی بسیار متعدد و متنوع برخوردار است که هر یک برای موشکافی سرفصلی مجزا به حساب میآید.
در فرصت بهتر باید سخن گفت از اکثریت خاموش و معترضانی که در گلوی چاوشی جبهه گرفته و دندان میسایند، از اهمیت سکوتهایش و ابهت بهُتی که هر بار بعد از هنرنماییاش پیدا میشود و حریف میطلبد، از توالی این سکوت و بهت، از اینکه بالاخره چاوشی زیادی میدرخشد یا «او» زیادیاش میدرخشاند، از این شهابِ ناگهان، که یک آن از «ذهن ایران» گذشت و نامش «یاد علی (ع)» بود. یادِ ناگهان علی (ع) بود که آمد و قدم گذاشت بر فرق و رفت و لرزاند. از «یادواره علی (ع)».