به مناسب فرا رسیدن میلاد آخرین منجی عالم بشریت، مهدی فاطمه(س)، یکی از سرودههای پدر عزیزم [متخلص به حبیب] را، از دفتر شعرشان انتخاب کردم و به عنوان هدیهای به مناسبت این ایام شورانگیز پیشکش میکنم.
و خدایا به من، منتظر واقعی بودن را بیاموز.
اللهم عجل لولیک الفرج.
وصل یار
بردار از رخ پرده را ای ماه دل آرای من
کز نازنین سیمای تو روشن شود سیمای من
جانم ز هجران سوختی آتش به جان افروختی
سوزد دل از هجر و فراق ای وای من ای وای من
دل میگدازد سوی تو جان پر کشد در کوی تو
در دل ستانی شهرهای ای یار بیهمتای من
هر دم شمیمی میرسد زان کوی عطراگین تو
تا بزم سرمستان ببر جانا دل شیدای من
من بیقرارم بیقرار در انتظار وصل یار
چشم انتظارم روز و شب آمال من سودای من
هر کوی و برزن سرکشم گیرم نشان از کوی تو
کن الفتی ای دلربا با این دل تنهای من
خال رخت دل میبرد جان ناز شستت میخرد
با یک کرشمه رخ نما ای مه رخ زیبای من
ماه جهان افروز من بنگر نوا و سوز من
از هجر تو دل میتپد ای مونس شبهای من
مشکل گشای دل تویی آن آشنای دل تویی
هجران تو کی سر رسد ای یوسف زهرای من
۲۱:۴۸ - دوشنبه ۱۳۸۷/۰۵/۲۱